طنز از لنز روان‌شناسی شناختی

وقتی سخن از محتوای «طنز» می‌شود، این کلمه مفاهیم بسیار متفاوتی را در ذهن افراد مختلف تداعی می‌کند. احتمالاً تا کنون پیش‌آمده که جوکی که برای همه خنده­دار است برای شما احمقانه به نظر برسد، یا چیزی که برای هیچ فرد دیگری طنزآمیز نیست، شما را از خنده روده‌بر کند. اما واقعیت این است که طنز، حتی از درک فردی هم فراتر رفته و به شکل قابل‌توجهی تحت‌تأثیر زمان است؛ شاید اداواطوار چارلی چاپلین که سمبل کمدی دهه‌های 20 و 30 میلادی بود، حتی لبخند هم بر لب شما نیاورد، یا حرکات چهره فیلم‌های دهه 90 جیم کری به‌جای خنده، فقط احساس شرم نیابتی به شما منتقل کند، یا جوک­های «پ ن پ» که در اوایل دهه 90 شمسی شما را می‌خنداند، حالا به نظرتان بی‌مزه برسد. حتی پیچیده­تر از آن، سیر تغییر طنز از حرکات عینی صورت و بدن، به جوک‌های گفتاری، و حالا در سال‌های اخیر، به میم[1]هایی است که اغلب انتزاعی هستند. شکل و نوع بیان لطیفه طی دهه‌ها و سده‌ها تغییرات بسیار زیادی کرده است، اما چیزی که با جرئت می‌توان گفت ثابت مانده، نیاز انسان به ابراز خود از دریچه طنز است.

برای صحبت از مفهوم طنز، باید ابتدا به عمل «خندیدن» بپردازیم. خندیدن، پدیده­ای است که در انسان از نوزادی به‌صورت بازتاب وجود دارد و بین سنین 2 تا 6 ماهگی نمایان می‌شود. جالب است بدانید که خندیدن، حداقل در این سن در اثر یادگیری اجتماعی نمایان نمی‌شود و مطالعات نشان می‌دهد که در نوزادان نابینا و ناشنوا که «خنده» را ندیده و نشنیده‌اند هم خندیدن مشاهده می‌شود. با وجوداین‌که خنده در انسآن‌های مختلف می‌تواند به شکل‌های متفاوتی بروز یابد و با افزایش سن، مدل‌های زیادی پیدا می‌کند، تقریبا همه دانشمندان بر سر این مسئله که خنده یک عنصر مشترک، جهانی و غریزی میان همه انسآن‌ها است متفق‌القول هستند.

خنده، در ساده­ترین فرم خود، پاسخی به «بازی» است؛ از لنز تکاملی، میمون­ها هنگام بازی با یکدیگر صورتی که به آن «صورت بازی» می‌گویند به خود می‌گیرند. در این حالت آن‌ها دهان و چشمان خود را بازکرده، چهره خندان به خود گرفته و نفس‌نفس می‌زنند. در نوزاد انسان نیز، هنگام بازی «دالی» خواهید دید که کودک واکنش مشابهی نشان داده و می‌خندد. اما دلیل این رفتار چیست؟ پژوهشگران معتقدند که ناسازگاری ادراک‌شده میان تجربیات فعلی و گذشته فرد که در چارچوب غیرجدی یا بازیگوشانه ارائه می‌شود، باعث خنده افراد می‌شود. باتوجه‌به این توضیح، می‌توان گفت که دستیابی به توانایی خندیدن در نوزاد، در واقع در اثر گسترش درک او از اسکیماها و وقایع جهان است. یعنی زمانی که مادر به کودک دالی می‌کند، کودک چون می‌تواند ادراک کند که این قیافه و رفتار «طبیعی» نیست، به آن می‌خندد. پیاژه اعتقاد داشت که خنده در این مواقع، نشان‌دهنده گسترش مهارت شناختی کودکان است. نکته مهمی که باید دراین‌رابطه در نظر داشت لزوم وجود چارچوب بازیگوشانه است؛ چنانچه همان محرکی که (در این مورد شکلک) می‌تواند نوزاد را به خنده آورد، درصورتی‌که شدت بیش از حدی داشته باشد یا در محیطی انجام شود که کودک در آن احساس امنیت نمی‌کند، می‌تواند باعث گریه او شود.

همان‌طور که گفته شد، خنده می‌تواند شکل‌های متفاوتی داشته باشد و هر کدام از این انواع خنده در اثر رشد بعد خاصی از روان انسان به وجود می‌آید. برای مثال، گروهی از روان‌شناسان خنده را به دو نوع «دوشن[2]» و «غیردوشن» تقسیم می‌کنند. خنده دوشن، محرک محور و دارای بار عاطفی است و انسان کنترل کمتری بر آن دارد، درحالی‌که خندة غیردوشن بار عاطفی کمتری داشته، تحت کنترل فرد بوده و به‌صورت آگاهانه و ارادی توسط او تولید می‌شود. تحقیقاتی وجود دارد که نشان می‌دهد خنده غیردوشن (و طنز مربوط به آن) تحت‌تأثیر رشد اجتماعی و خنده دوشن تحت‌تأثیر رشد شناختی هستند. در گروه دوم، مثل بازی دالی، افراد برای به خنده درآوردن مخاطبان با ادراک شناختی آن‌ها بازی می‌کنند، بنابراین انتظار می‌رود که تا زمانی که کودک نتواند وقایع را در ذهن خود به روش‌های مختلف به طور هم‌زمان طبقه‌بندی کند، نمی‌تواند این نوع شوخ‌طبعی را درک کند. مسئله بسیار جالب این است که در اختلالات فکر نیز چنین استفاده‌های نادرست از طبقه‌بندی‌های ذهنی صورت می‌گیرد. به‌طورکلی، مهارت شناختی، مهارت‌های زبانی، توانایی تبدیل یک موقعیت به وضعیتی غیرجدی، و یا نشان‌دادن پذیرفتن طرف مقابل از طریق خنده، استدلالی یکپارچه برای ما به وجود می‌آورد که به آن «طنز» می‌گوییم. 

یکی از تحقیقاتی که حوزه مطالعات خنده و طنز را دگرگون کرد، مطالعه پروواین (1996) بود که نشان داد که صرف‌نظر از نوع آن، هم میمون‌ها و هم انسان‌ها یک مرکز خاص برای تولید خنده در مغز خود دارند؛ یعنی اگر خنده شما از نوع دوشن باشد، چه اینکه بازخوردی که یک لطیفه باشد و چه قلقلک شدن، همه آن‌ها در «مرکز هماهنگ‌کننده خنده» یعنی قسمت پشتی – فوقانی پل مغز تولید می‌شوند.

مطالعات جدیدتر نشان می‌دهند که خنده، فقط در شرایط ناسازگاری ادراکی تولید نمی‌شود، بلکه ابزار بسیار مهمی است که ما به کمک آن، با دیگران ارتباط برقرار می‌کنیم؛ تحقیقات نشان داده است که افراد، هنگام تعامل دوستانه اجتماعی 46% بیشتر می‌خندند. این نوع خنده، غیرارادی بوده و برای هموارکردن راه دوستی با دیگران و ایجاد احساسات مثبت بین طرفین تولید می‌شود. البته، همین نوع خنده در شرایطی که فرد در تعاملات خود احساس اضطراب کند هم ایجاد می‌شود، و هدف آن این است که از سوءتفاهم جلوگیری کرده و به مخاطب آرامش را القا کند. در کل، این نوع خنده‌های غیرارادی یا همان غیردوشن که در تعاملات اجتماعی کاربرد دارند، اصطلاحاً با «اثر تأکیدی» مشخص می‌شوند، یعنی هرگز رشته کلام و گفتار را قطع نمی‌کنند، بلکه برای تأکید بر جملات استفاده می‌شوند.

با این توضیحات، روشن است که «طنز»، پدیده‌ای شناختی – اجتماعی بوده و درک آن یک تجربه شناختی است که تا حد زیادی به نمادها و درک ما از آن‌ها وابسته است. برای این‌که ما محتوا یا رفتار طنز را درک کنیم، باید نمادها در ذهن ما پردازش شوند؛ چه ما در حال تعامل اجتماعی باشیم، چه صرفاً مشاهده‌کننده آن باشیم. طنز، به سه شکل در شناخت انسان پدیدار می‌شود: ادراک آرامش، ناسازگاری، و برتری. درباره دو مورد اول، مفصل توضیح داده شد، اما طنز در قالب برتری چیست؟ نظریه برتری بیان می‌کند که افراد در ظاهر یا باطن به دیگران می‌خندند، زیرا  نسبت به آن‌ها به‌نوعی احساس برتری می‌کنند. خندیدن به اعمال «جاهلانه» دیگران، مثلاً حرف‌های بی‌اساس بزرگسالان یا اعمال کودکان، نشان‌دهنده همین حس برتری است. با این توضیحات، می‌توان گفت که طنز و شوخ‌طبعی، همچنین می‌تواند وسیله‌ای برای آموزش و برقراری هنجارهای اجتماعی باشد. این هنجارها در بعد شناختی به‌عنوان انتظاراتی برای نوع خاصی از رفتار ایجاد می‌شوند و هر گونه انحراف این انتظارات ممکن است خنده‌دار تلقی شده و به‌عنوان ابزاری برای تمسخر افراد استفاده شود. در واقع، در یک جامعه افراد با استناد به خنده که در اثر ناسازگاری شناختی و حس برتری ایجاد می‌شود، افرادی را که به‌درستی از قوانین یک گروه اجتماعی پیروی نمی‌کنند، تنبیه می‌کنند.

مطالعات نشان می‌دهد که به طور مشخص، کاستی در کارکردهای اجرایی با ناتوانی یا کندی در درک طنز مرتبط  است و معمولاً در این افراد، ناحیه قشر پیش‌پیشانی فعالیت کمتری از خود نشان می‌دهد. ازآنجایی‌که قشر پیش‌پیشانی مغز با افزایش سن تحلیل می‌رود، داوم و همکاران (2006) اثرات پیری را بر پردازش شوخ‌طبعی بررسی کردند و دریافتند که در اثر افزایش سن، مولفه‌های شناختی درگیر در پردازش طنز ممکن است دچار نقص شوند. این موضوع، یعنی تفاوت کارکرد در قشر پیش پیشانی، می‌تواند یکی از دلایلی باشد که چرا نسل‌های مختلف، طنز یکدیگر را درک نکرده و هر دو مدل ابراز شوخ‌طبعی گروه دیگر را «بی‌مزه» به‌حساب می‌آورند.

با همه این توضیحات، هنوز یک سؤال مهم باقی‌مانده است: جوک‌ها، چگونه به‌صورت شناختی پردازش می‌شوند؟ از نظر تاریخی، برای توضیح این پدیده اغلب از یک مدل دومرحله‌ای استفاده می‌شد؛ از نظر کانت (1790) خنده عبارت بود از احساسی که از تبدیل ناگهانی یک «انتظار سخت گیرانه» به «هیچ» ناشی می شود. به عبارت دیگر، آنچه در ابتدا به یک معنای خاص (که اغلب جدی است) ادراک می شود، ناگهان از منظری کاملاً متفاوت (معمولاً نامعقول یا مضحک) در نظر گرفته می شود که همان مفهوم ناهماهنگی یا ناسازگاری شناختی است. آیزنک (1942) یک پله از این توضیح فراتر رفت و بیان کرد که این ناسازگاری، نیاز به ادغام مجدد مفاهیم دارد. از نظر او خنده، از دست یافتن ناگهانی به بینش[3] و ادغام کردن ایده‌ها، نگرش‌ها یا احساسات متناقض که به طور عینی تجربه می‌شوند، ناشی می‌شود. پس از آیزنک، سولس (1972) شناخته‌شده ترین مدل دو مرحله‌ای در رابطه با درک شوخ‌طبعی را معرفی کرد. بر اساس این مدل، ادراک کننده باید دو مرحله را طی کند تا یک جوک برایش خنده‌دار باشد؛ در مرحله اول، ادراک کننده متوجه می‌شود که انتظارات منطقی که در ابتدا درباره محتوای ارائه شده داشته، برآورده نشده‌است و یک ناسازگاری، یا به اصطلاح پانچ لاین[4]، در جوک وجود دارد. در مرحله دوم، ادراک‌کننده درگیر حل مسئله می‌شود تا یک قاعده شناختی پیدا کند که به کمک آن بتواند با توجه به محتوای جوک، به پانچ لاین یک معنی بدهد و در نتیجه قسمت های نامتجانس مطلب طنز را با هم آشتی دهد. مرحله دوم، همان جایی است که ساختارهای شناختی و درک ما از دنیای اطرافمان به کمک ما می‌آیند تا به ما معنای یک جوک را فهمیده و به آن بخندیم.

طنز، گاه ممکن است با یک عنصر توهین‌آمیز همراه شود؛ مثلاً زمانی که جوک‌های جنسیتی یا قومیتی گفته می‌شود، گوینده به کمک «غیرجدی» بودن یک لطیفه، یک مفهوم توهین‌آمیز را در لفافه شوخ‌طبعی بیان می‌کند. روان‌شناسان این‌گونه طنز را «طنز تحقیرآمیز» می‌نامند. بیان این جوک‌ها، یا حتی اینکه آن‌ها مخاطبان را بخنداند یا نه به یک مؤلفه مهم شناختی بستگی دارد: رشد شناختی اخلاقی.

از طرفی، ما می‌دانیم که تصمیم‌گیری اخلاقی که بر تصمیم‌گیری اینکه چه چیزی برای ما خنده‌دار است یا نه تأثیر می‌گذارد، تحت‌تأثیر استدلال‌های شناختی، تأمل، و ارزیابی‌های سریع و خودکار اجتماعی، فرهنگی و تکاملی صورت می‌گیرد. از طرف دیگر، طبق نظریه رشد اخلاقی پیاژه (1932)، رشد اخلاقی در کودک ابتدا به‌صورت «واقع‌نگری اخلاقی» ظهور می یابد و پس از چند سال و با رشد، به «واقع‌نگری توافقی» تبدیل می‌شود. یعنی کودک ابتدا باور دارد که همه قوانین ثابت و لایتغیر هستند اما با رشد و کسب تجربه درمی‌یابد که قوانین اجتماعی، بیشتر نسبی هستند. بر اساس این نظریه، زمانی که یک کودک خودمحور با واقع‌نگری اخلاقی با طنز توهین‌آمیز مواجه می‌شود، متوجه وجود عنصر پرخاشگرایانه یا فردی که قصد آسیب زدن داشته باشد نیست؛ بنابراین چنین کودکی نباید توانایی درک این‌گونه شوخ‌طبعی را داشته باشد. از سوی دیگر، اگر دیدگاه فروید (1960) مبنی بر این‌که آگاهی از نیت خصمانه دلیل و منبع اصلی بازدارندگی از ادراک شوخ‌طبعی در رویدادهایی است که در آن کسی متحمل پیامدهای منفی می‌شود، درست باشد، در این صورت کودکانی که در پله اول رشد اخلاقی قرار دارند نباید شوخ‌طبعی موجود در این‌گونه طنز را درک کنند. ازآنجایی‌که کودک در این مرحله از نظر شناختی قادر به در نظر گرفتن هیچ گونه نیت پنهانی پس این جوک‌ها نیست،
آن‌ها برای او خنده‌دار نیستند، اما هنگامی که کودک وارد سطح خودمختار عملکرد اخلاقی، یا همان واقع‌نگری توافقی می شود و از وجود نیات پنهان آگاه می‌شود، می‌تواند توهین پشت این‌گونه طنز را درک کرده و این دو عنصر را با هم ترکیب کند. به‌صورت خلاصه، می‌توان گفت افراد در مرحله‌ای از رشد قادر به درک این‌گونه شوخ‌طبعی می‌باشند که ظرفیت شناختی این را پیدا کنند که بتوانند به‌صورت کامل و واضح، درباره نیات افراد در انجام رفتارها تصمیم‌گیری کنند.

یک توضیح دیگر برای طنز تحقیرآمیز، بازگشت به همان توضیح حس برتری است. بر اساس این دیدگاه، «مقایسه اجتماعی نزولی» منبعی برای افزایش احساس عزت‌نفس، و در نتیجه حس خوشی در دیگران است. به طور مشخص، دررابطه‌با این نوع خاص طنز هابز (1996) بیان می‌کند که افراد از تحقیر طنزآمیز دیگران لذت میبرند، زیرا این کار به آن‌ها اجازه می‌دهد بدون تلاش زیاد یا ارتقای خود، با پایین بردن جایگاه طرف مقابل نسبت به خود احساس بهتری داشته باشند. از جمله آثار مخرب استفاده از طنز تحقیرآمیز این است که این نوع شوخ‌طبعی ممکن است باعث شود که کلیشه‌ها از طریق مکانیسم خود متقاعدسازی، به صورت «واقعی» و نه «طنز» ادراک شوند. به‌عنوان مثال، بر اساس نظریه خودادراکی (بم، 1972؛ اولسون، 1990، 1992)، فرد گوینده جوک ممکن است خودش هم کم‌کم کلیشه‌هایی را که در جوک‌هایش استفاده می‌کند باور کند، یا اینکه از طریق فرآیندهای ناهماهنگی شناختی (فستینگر، 1957)، ممکن است خود را متقاعد سازد که کلیشه‌ها باید درست باشند تا این ناهماهنگی‌ها را برطرف کند.

به‌صورت تاریخی، طنز تحقیرآمیز معمولاً توسط افراد برای توسعه محتوای زن‌ستیزانه، نژادپرستانه و دیگر پیام‌های ازاین‌قبیل در لفافه جوک استفاده می‌شد تا گوینده بتواند کلیشه‌های موردنظر خود را گسترش دهد؛ اما از زیر مسئولیت اجتماعی زدن این حرف‌ها شانه خالی کند. با این حال، در سال‌های اخیر نوع جدیدی از طنز در حال گسترش است که بسیار به این نوع طنز شبیه است، اما با آن تفاوت‌های اساسی نیز دارد؛ طنز تاریک یا دارک هیومر[5]. تفاوت دارک هیومر با طنز تحقیرآمیز در این است که هدف آن ایجاد احساس برتری نیست، بلکه توسط افراد گروهی که تحت‌تأثیر کلیشه‌ها یا اتفاقات ناگوار قرار می‌گیرند، درباره خود این افراد گفته می‌شود تا با القای آرامش، از سختی این واقعیات بکاهند. برای مثال، هنگامی که یک سیاه‌پوست به‌جای یک سفیدپوست، یک جوک کلیشه‌ای درباره سیاه‌پوستان می‌گوید، یا زمانی که بازماندگان یک حادثه ناگوار درباره رنج و دردشان جوک می‌سازند، با این کار از جدیت ماجرا کاسته و از طنز به‌عنوان ابزاری برای القای آرامش در گروه استفاده می‌کنند. مطالعات جدیدتر نیز تأیید می‌کنند که این مدل طنز به‌اصطلاح «توهین‌آمیز»، زمانی که از طرف یکی از اعضای درون گروه بیان شود بازخورد بهتری دریافت می‌کند.

گروه دیگری از روان‌شناسان سعی کرده‌اند پل میان اخلاق و طنز را، با شواهد قابل گزارش بیشتری پر کنند. در یک مطالعه، پژوهشگران داستان‌های ساخته شده توسط انسان و هوش مصنوعی را مقایسه کردند و دریافتند که مردم اظهارات غیراخلاقی (مثلاً کشتن مردم برای انتقام) را دوست ندارند. همچنین روان‌شناسان دریافته‌اند که انسان هنگام قضاوت اخلاقی از ناحیه اتصال آهیانه‌ای – گیجگاهی راست (rTPJ)  استفاده می‌کنند و ناحیه محل اتصال آهیانه‌ای – گیجگاهی برای شناخت برای شناخت شوخ‌طبعی مهم است. علاوه بر این، در پیشرفت‌های اخیر در مطالعات پردازش زبان طبیعی مبتنی بر سیستم‌های عصبی (NLP)، گزارش می‌شود که این سیستم‌ها را قادر به قضاوت اخلاقی هستند.

یک بحث دیگر که در ابتدای متن به آن اشاره شد، علاقه نسل جدید به میم­ها به‌جای طنز محسوس­تر نسل­های قبلی­ است. چیزی که این نوع طنز را با انواع دیگر شوخ­طبعی متفاوت می­کند این است که برای درک این مدل جوک‌ها، شما به منابع شناختی بیشتری نیاز دارید. در فیلم‌های جیم کری مخاطب همان‌گونه که نوزاد در بازی دالی می‌خندد، به خنده می‌افتد، اما درک یک میم، تا حد زیادی به دانش قبلی مخاطب، توانایی‌های شناختی، و قدرت یافتن ارتباط میان مطالب متکی است تا میم را هر نظر معنادار کند. در نتیجه با اینکه درک میم سخت‌تر است، اما باعث می‌شود کسانی که آن را درک می‌کنند و با هم به آن‌ها می‌خندند، تجربه پیوند جمعی باکیفیت‌تری داشته باشند.

 در پایان می‌توان گفت خنده، و در راستای آن طنز، پدیده‌هایی هستند که در غریزی‌ترین حالات در سیستم ژنتیک بدن ما و حتی نوادگان میمون‌سان ما کدنویسی شده‌اند تا ما را به افراد گروه خودمان نزدیک‌تر کنند و ارتباط را راحت‌تر و لذت‌بخش‌تر سازند. با بالاتر رفتن سن و پیچیده‌تر شدن مهارت‌های شناختی، طنز ما نیز انتزاعی‌تر شده است. با اینکه شوخ‌طبعی افراد ارتباط تنگاتنگی با رشد شناختی دارد، بخش قابل‌توجهی از ادراک ما از آنچه خنده‌دار می‌پنداریم از اجتماع می‌آیند. طنز همان اندازه که شناختی است، اجتماعی هم هست. اگر بخواهیم به صحبت ابتدای نوشتار بازگردیم، حالا این تفاوت نسلی در ترجیح طنز بیشتر قابل‌درک است. با اینکه توانایی‌های شناختی بزرگسالان کم‌وبیش یکسان است، نسل‌هایی که یاد گرفته‌اند از پشت صفحه تلویزیون، و بعدها موبایل، به فیلم‌های سینمایی، کلیپ‌های طنز، و بعدها میم‌ها[6] المان خنده‌داری را بیابند، با هم دیگر متفاوت هستند. همچنین، هر نسل نیازهای متفاوتی دارد و زایتگایست یا همان روح زمانه در دوره‌های مختلف، طنز متفاوتی را برای پاسخ به این نیازها طلب می‌کند. روشن است که جدای از همه این‌ها، عنصر اخلاق هم از هر دوره به دوره دیگر، و حتی در هر دوره هم از هر فردبه‌فرد دیگر تفاوت می‌کند. شاید در آینده کودکان ما، به جوک‌های ما پشت چشم نازک کنند و بگویند ما خیلی بی‌مزه‌ایم! مهم این است که در این لحظه، ما خوش باشیم و بخندیم، و از این قدرت شناختی برای گسترش صمیمیت استفاده کنیم.

منابع:

Branch, B. P. S. W. (1977). It’s a funny thing, humour. Pergamon.

Chung, H. J., Weyandt, L., Verdi, G., Swentosky, A., Marraccini, M., Varejao, M., Wood, D., Demagistris, J., Coffey, L., Davis, L., Gudmundsdottir, B. G., & Turcotte, K. (2013). The Relationship among ADHD Symptomology, Executive Functions, Morality, and Humor. ˜the œADHD Report, 21(7), 5–9.

Ferguson, M. A., & Ford, T. E. (2008). Disparagement humor: A theoretical and empirical review of psychoanalytic, superiority, and social identity theories. Humor, 21(3).

Gavanski, I. (1986). Differential sensitivity of humor ratings and mirth responses to cognitive and affective components of the humor response. Journal of Personality and Social Psychology, 51(1), 209–214.

Gervais, M., & Wilson, D. S. (2005). The evolution and functions of laughter and humor: a synthetic approach. The Quarterly review of biology, 80(4), 395–430.

Janes, L. M., & Olson, J. M. (2000). Jeer pressure: the behavioral effects of observing ridicule of others. Personality & Social Psychology Bulletin, 26(4), 474–485.

Koszałkowska, K., & Wróbel, M. (2019). Moral judgment of disparagement humor. Humor, 32(4), 619–641.

Meyer, J. C. (2000). Humor as a Double-Edged Sword: Four functions of Humor in communication. Communication Theory, 10(3), 310–331.

Maio, G. R., Olson, J. M., & Bush, J. E. (1997). Telling jokes that disparage social groups: Effects on the joke teller’s Stereotypes1. Journal of Applied Social Psychology, 27(22), 1986–2000.   

McGhee, P. E. (1974). Moral development and children’s appreciation of humor. Developmental Psychology, 10(4), 514-525.

McGraw, A. P., & Warren, C. (2010). Benign violations. Psychological Science, 21(8), 1141–1149.

Saucier, D. A., O’Dea, C. J., & Strain, M. L. (2016). The bad, the good, the misunderstood: The social effects of racial humor. Translational Issues in Psychological Science, 2(1), 75–85.

Thai, M., Borgella, A. M., & Sanchez, M. S. (2019). It’s only funny if we say it: Disparagement humor is better received if it originates from a member of the group being disparaged. Journal of Experimental Social Psychology, 85, 103838.

Thomas, E. F., McGarty, C., Spears, R., Livingstone, A. G., Platow, M. J., Lala, G., & Mavor, K. (2020). ‘That’s not funny!’ Standing up against disparaging humor. Journal of Experimental Social Psychology, 86, 103901.

Vásquez, C., & Aslan, E. (2021). “Cats be outside, how about meow”: Multimodal humor and creativity in an internet meme. Journal of Pragmatics, 171, 101–117.

Yamane, H., Mori, Y., & Harada, T. (2021). Humor meets morality: Joke generation based on moral judgement. Information Processing & Management, 58(3), 102520.


[1] meme

[2] Duchenne

[3] insight

[4] پانچ لاین (punch-line) همان قسمت اصلی یا خنده­دار جوک است.

[5] Dark humor

[6] Meme